شورایی آدم/ فصل سوم خان داداش…جـز خـان داداش کسـی بـه ذهنـم نمیرسـه خـان داداش بـازاری قدیمـی. اونـم مثـل مـن از قـد و قـواره بهـره نبـرده امـا شـکم قلمبـه بـا سـیبل تـاب داده بهـش ابهـت یـه حاجـیمیدونـیِ همـه چـی تـموم و داده.هـم آدم میشناسـه.هم پـر از تجربـه س.لوتـی ومشتیه.سرشناسـه و میتونـه بهـم بـال و پـر بده.مهمـتر […]
شورایی آدم/ فصل سوم
خان داداش…جـز خـان داداش کسـی بـه ذهنـم نمیرسـه خـان داداش بـازاری قدیمـی. اونـم مثـل مـن از قـد و قـواره بهـره نبـرده امـا شـکم قلمبـه بـا سـیبل تـاب داده بهـش ابهـت یـه حاجـیمیدونـیِ همـه چـی تـموم و داده.هـم آدم میشناسـه.هم پـر از تجربـه س.لوتـی ومشتیه.سرشناسـه و میتونـه بهـم بـال و پـر بده.مهمـتر از همـه پـول و پله داره.همینجــور کــه از ذوق فکــر بکــرم اندرونــم گــردو میشــکنم زنــگ میزنــم و خــان داداشــش و از تصمیمــم باخـبـر میکنــم.بــه ســاعت نکشــیده باشــیرینی دم دره.دوســه تــا آدم کــه نمیشناســم همــراش آورده.
کمـتر از یـک هفتـه مـن یـک کاندیـدای تـمام و عیـارم کـه یـه واحـد خونـه رفیـق جینـگ خـان داداش شـده دفـترکارش و شـقورق و اتـو کشـیده گاهـی پشـت میز میشـینم و طرفـداری ریـزودرشـتم و بـا وعـده آینـده طلایـی و کار و رفـاه قانـع میکنـم یـا بـه لطـف آدمایـی کـه خـان داداش گفتـه لیـدرای شـوراییهــای ســابق بــودن راه بــه راه جلســه خونگــی میــذارم و یــه مشـت حـرف بـی سروتـه کـه از قبـل یـادم دادن و بـرای مـردم تعریـف میکنم.بـا لیدرهـا شـبا میشـنم و راسـتش نشسـتهارو بـا خمیـازه و بیخیالـی طـی میکنـم.
از طرفــی نــبرد مــن و نــوه شمســی علنــی و رســمی شــده.تو یـه محـل و دوتـا کاندیدا؟مگـه داریم؟مگـه میشـه یـه همچیـن چیزی؟دوپادشـاه دریـک اقلیـم نمیگنجنـد.
القصــه کــه روز ثبــت نــام نزدیکــه و مــن کــه یهویــی شــدم یکـی از آدمهـای مهـم و تاثیرگـذار کـه اتفاقـا از بخـت خـوش و اقبــال پــول و آدمهــای خــان داداش از گزینــه هــای قطعــی شــورا شــدم.
هنـوز برنامـه هایـی کـه حضـرات لیـدر شـکم گنـده نوشتـن از برنشـدم.خداییش مـن از مغزکوچیـک اینـا انتظـار ایـن معجـزه رو کـه یکماهـه بشـم جـزو بخـت هـای اصلـی شـورا نداشـتم. غلـط نکنـم هرچـی میـاد از شـکمهای برامـده و آنچنانـی ایناسـت.بهـم گفتـن تـا جـون دارم و میتونـم تـو جلسـاتم از پاکدسـتیهام بگم.خـب البتـه مـن جـز چندبـار دسـتبرد بـه جیـب ننـه جـان و پاتـک زدن آخرشـبی یخچـال خونـه رزومـه بـدی نـدارم پـس تـا نفــس داشــتم ایــن مــدت از پاکــی و عدالتخواهــی دم زدم.
هــم راحتـه، هـم خـوراک ایـن روزای شهره.تهشـم دوتـا فحـش و لعنـت بـه قبلیـا کـه دل حاضریـن و از تهِتـه خنـک کنـم.
آقاااا یـه عـکاس باهامونـه از خـم و راسـت شـدن و چـپ نـگاه کردن و نشسـت و برخاسـتم و ولـو شـدنم هـم عکـس مینـدازه کـه بچـه هـای مجـازی بزنـن تـو پیـج اینسـتام کـه نفهمیـدم چطـور از ۱۲۵ نفـر یکدفعـه رسـیده بـه ۱۳کا.
اینـم لطـف رسـانه سـت کــه شــامل حــالم شــده و چــپ و راســت کلیپ و روزنامــه و همـه چیـز و همـه جـا اسـم مـن و حـرف منـه.
فقــط نفهمیــدم چــرا بعضیــا دوســم دارن بعضیــا فحشــم میدن…میگـن ایـن روال کاره.میگـن هـرکار کنـی یکـی هسـت کــه خوشــش نیــاد…
نفهمیدیم آخرش وات تو دو؟ وات نات تو دو؟
مریم الهوردی
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین